فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

به حمام پناه آوردم...

سلام ناناسم دختر گلم دیروز عصری بردیمت باغ جنت تو سرسره ذوقه فراوان کردی.اولین روزی بود که با تیشرت میبردیمت بیرون(البته کلی تلاش کردم تا بابایی راضی کردم میگفت ممکنه باد بیاد). تیپ اسپرتم خیلی بهت میاد کلی ذوقتو کردم عکس زیبایی در کنار گل شیشه شوی(Bottle Brush Flower ) دو تا پاهاتو میزدی رو سرسره و ابرازخوشحالی میکردی بعدش بابایی رفت ورزش تو خونه اصلا آروم نبودی خوابت میومد ولی نمی خوابیدی هر چی بهت نشون میدادم،میبردمت تو اتاقها،سالن فایده نداشت از سر ناچاری بردمت تو حمام رو صندلی نشستیم شما هم به آواز خونی مشغول شدی تا باباامین اومد دعا: رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا م...
17 ارديبهشت 1391

فرنی سوپ

امروز پنج شنبه اس.بابایی درکنارمونه.من و دخترم خوشحالیم . من از این بابت که باباش باهاش بازی میکنه میبرتش تو محوطه میچرخونتش سوار تابش میکنه و منم گوشه ای از کارهای عقب افتاده ام رو به اتمام میرسونم. از کتاب خوبی که بابایی واست آورده بگم خیلی غذاهای خوشمزه داره .امروز واست فرنی سیب(نشاسته،آب سیب، آب تصفیه مخلوط شده و پخته) انتخاب کردم. چشیدم دیدم در نظرما بزرگترا خیلی خوشمزس وای به حال شما نینی ها !!!! به مادران گلی که تمام وقت تکیه کلامشون اینه که :نی نی من غذا نمیخوره و..: به عنوان خواهر کوچکتر پیشنهاد میکنم که غذای کودک دلبندشون متنوع کنن ممکنه که بتونیم با ترکیب جدید مواد، غذایی مطابق با ذایقه عزیزمون پیدا ک...
14 ارديبهشت 1391

بیاید منو، لباسهامو از رو طناب بردارید، خشک شدیم

ناز نازم  اینارو آماده کردم تا ظهر لالا کردی گیره زدم بهت و آویزونت کردم     تا دوتا عکس ازت انداختم زود چشاتو باز کردی و بیدار شدی الهی موش بخورتت چقد تو ماهی دختر خوبم، امیدوارم از این عکس هنری خوشت بیاد ، ایده برای عکس زیاد دارم ولی زمان کوتاه با اینکه صبح ها خیلی زود از خواب پا میشم ولی کارهای خونه خیلی زیاده و اونجوری که دلم میخواد وقت برای بازی باهم نداریم الهی که بیشتر باهام همکاری کنی و غذاتو راحت تر بخوری و تو خونه ناآرومیت کمتر شه تا زمانمونو بیشتر به بازی و خوندن شعرو ...اختصاص بدیم  دوستت دارم تمام زندگیم،تمام وقتم مال توه. شیرین ترین لحظات عمرم همین روزهاس ...
12 ارديبهشت 1391

در هفت ماه و شانزده روزگی

بارون میاد نم نم نم نم بهاری ام کیف داره. بوی خاکو همه جا می پیچونه ما هم آماده میشیم میریم ددر(باغ جنت) این شلوار پیش سینه داری که تنت کردمو خیلی دوس دارم بارها از تو کمدت درش آوردم تنت کردم دیدم بلنده دوباره و سه باره و... تا اینکه امروز متوجه شدم که فیت تنت شده مبارکت باشه گوگولی مگولی  هوا خوب شده دیگه تو خونه لباستو کمتر کردم اگه دوست دارید بقیه عکسامو بهتون نشون بدم بیاید ادامه مطلب  در حال خوردن بیسکوییت مادر ...
11 ارديبهشت 1391

فکر کردی، منم زرنگم

عزیزم گلم نفسم سلام دخترم مدتهاس که اگه سرگرم بازی با وسیله ای باشی ازت بگیریمش گریه میکنی ولی مجبور شدم راهی براش پیدا کنم آخه بعضی وسیله ها رو که برمیدای مث تیشو،  کاغذ، اسباب بازی پرزدار و یا...زود میبری سمت دهانت و خیلی خطرناکه میام پوپت میدم دستت و آروم آروم کاغذ یا ... ازت میگرم و میزارمش کنار، زود حواست میره سمت پوپت و بی خیالش میشی بچه ها زیبا هستند دنیایشان زیباتر ...
10 ارديبهشت 1391

اسپاگتی خور شدیا

سلامی به پهنای آسمان آبی بهترینم، از این پس باید روزها واسه بابایی ناهار آماده کنم با خودش سر کار  ببره، امروز در حالی که میخواستم اسپاگتی دم کنم اصلا حاضر نشدی یه دیقه تو صندلیت بشینی و  هیچ اسباب بازی نمیخواستی منم از مواد خوراکی کمک گرفتم، سیب دستت دادم و رشته های ماکارانی اینقد خوشگل از دستم میگرفتی و در حین خوردن از دستت سر می خورد خوردنت خیلی تماشایی بود دستتو دراز کردی که ازم بگیری فدای این دختر شکمو بشم دو دستی افتادی بجونش.عزیزم اصلا به فکر سر و صورت و لباس نباشیا به کارت ادامه بده!!!!خوب جیگرم!!! بلندت که کردم دیدم همه رو زیر پات ریختی جالب اینجا بود که بعدش وقتی داشتم...
9 ارديبهشت 1391

باغ باباجون

سوره حدید آیه 17    اِعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ یحْیی الاْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَینّا لَکُمُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ «بدانید خداوند زمین را پس از مرگ آن زنده می ‌ کند. ما آیات را برای شما بیان کردیم، باشد که بیندیشید.» تا پلک میزنیم آدینه ای دیگر آمده. این عمر گران ماست که میگذرد وگرنه آدینه ماندنیست این هفته به اتفاق خانواده شازده سامان مهمان باغه باباجون محمود بودیم اکثر درختای سیب و آلبالو شکوفه کرده بودن و باغ همانند عروس سفیدپوش شده بود ناز نازکه ما هم حمله میکرد به دسمت شکوفه ها و سهم آلبالوشو به صورت شکوفه نوش جون میکرد طاقت نداشت صبر کنه تا تابستون که میوها بش...
8 ارديبهشت 1391

خوش گذرونی آخر هفته(هفتم اردیبهشت)

یه روز تعطیل، در پس اندیشه ای باز، رها از کار و مشغولیات روزمره،گفتن،خندیدن و به جا گذاشتن خاطرات ناب و  بی نظیر بله کاملا درست حدس زدید اینجا همان پسکوهکه(واقع در 30کیلومتری شهرمون)،در پس کوه ها طبیعتی زیبا نهفته. زیبایی که تکراری نمیشه. آب روانی که زلال مث دل شماست، میگذره و با صدای دلنشینش آرامش میده و با خود بدی ها رو میبره واقعا جای همه دوستان سبز بود ای کاش ما انسانها قدر زبایی های خالق کم نظیرمون را بدونیم و هیجگاه طبیعتو آلوده نکنیم اینم کباب ماهی شوریده که بابایی زحمتشو کشید خیلی خوشمزه بود جاتون خالی اینم ببعی های نوپای عشایر که از دیدنشون ذوق کردی.هرساله سرسبز...
7 ارديبهشت 1391

بابای مهربونم

امروز عصری بابایی که از سر کار اومد بردیمت باغ جنت آخه میخواست قبل از ماموریت دخترکشو ببره بگردونه اما دختر نگو بلا بگو تا به باغ رسیدیم خوابت برد و کالسکتو به حالت خوابیده در آوردم و بیدار نشدی تا در خونه .دختر بلا، ما میبریمت بیرون که بخوابی؟ شیطون خانوم تو سامسونت باباش نشسته که جلوی رفتن باباشو بگیره نازنینم این روزها یاد گرفتی هر موقع که مایل باشی دس دسی میکنی اما انگشتاتو خیلی کشیده و صاف نمیگیری الهی که دلت همیشه شاد باشه   ...
5 ارديبهشت 1391